اگر چه صاحب نظران می گویند که علت خودکشی بیش از هر چیز بیماری های روانی و به خصوص افسردگی شدید است،و گروهی نیز بر این باورند که خودکشی ریشه های ژنتیک دارداما تحقیقات انجام شده در کشور از تغییر علت خودکشی در ایران خبر می دهد.بر اساس تحقیق انجام شده در بیمارستان رازی رشت طی تابستان 83،از مجموع 240 نفری که پس از اقدام به خودکشی به این بیمارستان منتقل شده اند؛"مهمترين علل زمينه ساز خودکشي در اين مطالعه اختلافات خانوادگي (54.6 درصد)، مشکلات عاطفي (18.8 درصد)، مشکلات اقتصادي (8.3 درصد)،مشکلات جسمي و روحي (7.9 درصد) و ساير علل (7.9 درصد) بود و در 2.5 درصد موارد علت خاصي وجود نداشت.محققان در جریان این پژوهش هم چنین تاکید کرده اند که"تفاوت علل زمينه ساز در متاهلين و غير متاهلين از نظر آماري معني دار بود"ه است،آنها در نتیجه تحقیق خود تاکید کرده اند که "اختلاف خانوادگي مهمترين عامل زمينه ساز خودکشي است که بيانگر لزوم ايجاد مراکز مشاوره براي نوجوانان جهت شناخت نيازهايشان، پاسخ به پرسشها و ارائه راهنمايي و حمايت از آنهاست"."مشکلات عاطفي" دومين عامل خودکشی عنوان شده که جوانان را تهديد مي کند،و توصیه شده که" جوانان بايد تشويق به يافتن کمکهاي تخصصي شده و ضمن بيان دقيق احساساتشان به فرد متخصص، راهنمايي مناسب را دريافت نمايند".
در تحقیق مشابهی درکه توسط پنج کارشناس دانشگاه علوم پزشکی بهشتی تهران،درباره علت خودکشی در استان کرمان در سال های اخیر انجام شده؛"بستگان فرد درگذشته تنها در 32 درصد موارد بيماري رواني را علت خودکشي مي دانستند و فقط 4 درصد افراد سابقه مراجعه به روانپزشک داشتند".کارشناسان در این تحقیق تاکید کرده اند که"به نظر مي رسد در استان کرمان الگوي زمينه اي با ميزان متوسط و پايين وجود دارد که اخيرا با يک اپيدمي در شهر کرمان و جنوب استان روبرو هستيم".این درحالی است که میزان خودکشی استان کرمان با استان هایی مثل ایلام و کرمانشاه که خودکشی در آن ها بسیار شایع شده قابل مقایسه نیست.
گروهی دیگر از پژوهشگران بخش روانپزشکی دانشگاه علوم پزشکي و خدمات بهداشتي درماني مازندران نیز در تحقیق مشابهی بر روی خودسوزی در استان مازندران که به یکی از روش های اصلی خودکشی در ایران بدل شده به این نتیجه رسیده اند که از میان 318 مورد خودسوزی مورد مطالعه در طی سه سال که 83 در صد قربانیان ان زنان بوده اند،بیش از "62 در صد آنها بطور تكانه‏اي اقدام به خودسوزي كرده بودند".این پژوهشگران علت اصلي اين اقدامات را "كشمكشهاي زناشويي و خانوادگي" ذکر کرده اند.
حاصل پژوهش های گروهی از محققان دانشگاه علوم پزشکی و توانبخشی در استان ایلام،که در سال های اخیر خودکشی در آن به یک اپیدمی تبدیل شده است،در هشت سال منتهی به سال 80 "حاکي از وجود دو روند افزايشي متفاوت براي خودکشي و اقدام به خودکشي در سال هاي مزبور در ايلام است"اول این که"ميزان اقدام به خودکشي همواره بيش از ميزان خودکشي بوده است.گرچه ميزان هاي خودکشي و اقدام به آن در زنان بيش تر از مردان بوده، ولي خودکشي مردان نيز روندي افزايشي داشته است. ميزان خودکشي در روستائيان و ميزان اقدام به خودکشي در شهرنشينان بيش تر بوده است".دوم این که"میزان خودکشی در دو گروه شغلی بیکار و خانه دار رو به افزایش است". نتایج یک تحقیق مشابه درباره علت افزایش خودکشی در جیرفت نشان می دهد که اغلب اقدام کنندگان به خودکشی" احساس بدبختي، تحقير، کمبود عاطفي و نابرابري" داشته اند.

نتایج کمتر تحقیقی در یک سال گذشته درباره علت خودکشی در کشور منتشر شده است اما از پژوهش های ذکر شده می شود دریافت که "اختلافات خانوادگی"،"مشکلات عاطفی"،"مشکلات اقتصادی"،"بیکاری" به عنوان دلایل خودکشی در ایران از عامل جهانی آن یعنی بیماری روحی و افسردگی پیشی گرفته اند.عواملی که به نظر می رسد بیش از هر چیز به دوعامل فعال شدن "شکاف اجتماعی زن- مرد"،"خانواده سنتی- مدرن"،و "فقر" و "بیکاری" مربوط است.


دوست ندارم رشت زندان داشته باشد.شهری که برایم پر از خاطره ی صبح های مدرسه است و روزهای عاشقی و جنون و جهالت.شهری که باران هاش را بدون چتر خواسته ام همیشه.شب هاش را با میدان شهرداری و مه غلیظ می خواهم.دوست ندارم رشت زندان داشته باشد.اما دارد و اصلا کسی به دوست داشتن ما و شما و آنها کاری ندارد.توی این زندان نقاشی هست که زندانی رنگ ها و نیرنگ ها است،و ما همه زندانی رنگها و نیرنگ هاییم.
زندان رشت که پیشتر پشت اداره پست و کنار شهربانی سابق بود سال ها است که به لاکان منتقل شده.زندان سابق حالا شده پارکینگ.هر وقت در این سال ها از داخلش رد شدم با آنکه نه دیواری هست و نه سلولی اما صدای نکبت بسته شدن درش را شنیدم و صدای همه آنها که روزگاری یک قدم آن طرف تر از هیاهوی شهر زندانی رنگ ها و نیرنگ ها مانده بودند.
دوست ندارم رشت و هیچ شهر دیگری زندان داشته باشد،تا دل آرا و آرش و همه آنها که اسم شان را می دانم و نمی دانم تاوان عدالتی را پس بدهند که تاریک است.
همه چیز درباره نمایشگاه زندانی رنگ ها و خود دل آرا


ستار هدایت خواه(البته منظور صادق هدایت نیست،به معنای خواهنده هدایت که در معنای خودمونی می شود متقاضی وزارت ارشاد)،حتما وقتی ببیند که اسمش هی تکرار می شود خوشحال خواهد شد.این برادر!عضو كميسيون فرهنگي مجلس‌‏هفتم است و رییس کمیته هنری،سینمایی تحقیق و تفحص از وزارت فرهنگ و ارشاد دوره خاتمی بوده.این نطق پیش از دستور ستار هدایت خواه است درباره سینمای هشت ده سال گذشته.هم خبرگزرای ایسنا نقلش کرده و هم ایلنا.من هم این جا نقل می کنم جهت اطلاع تاریخ!با ذکر یک فاتحه برای درگذشتگان مصطفا میرسلیم که ما قبل تر فکر می کردیم،تاریکترین دوره سینما و ادبیات و تئاتر و مطبوعات به اسم او ثبت شده ولی از قرار معلوم فکر ما سخت اشتباه بوده.این شما و این نگاه دکتر ستار هدایتخواه به قول امروزی ها راهیافته دنا و بوئر احمد به مجلس؛

مشت نمونه خروار!
ستار هدايت‌‏خواه نماينده اصولگراي بويراحمد در مجلس‌‏هفتم ، در نطق پيش از دستور خود گفت: طبق وعده‌‏اي كه در نطق هفته قبل دادم ، اشاره‌‏اي كوتاه و گذرا دارم به پاره‌‏اي از مصاديق انحراف و ابتذال در آثار سينمايي سال هاي اخير از باب مشتي نمونه خروار؛
1. ترويج عقايد فمنيستي
در تعداد زيادي از توليدات سينمايي سال هاي اخير ،با نمايش ظلم و خشونت مردان نسبت به زنان حتي در قشر تحصيل‌‏كرده و القاي اين مطلب كه ريشه اين ظلم و ستم‌‏ها در فرهنگ و مذهب است ، تشويق به اعتراض مخالفت و مقابله زنان با خشونت‌‏هاي مردان و زيرپا نهادن فرهنگ و سنت مي‌‏شود ، به عنوان مثال در فيلمي ، شوهر زنان تحصيل‌‏كرده و دانشگاهي كه ظاهري مذهبي دارد (محاسن، يقه بسته و عضو يك نهاد انقلابي) علاوه بر ايجاد محدوديت براي زنش به راحتي براي او پاپوش درست مي‌‏كند ، دروغ مي‌‏گويد ، خشن و غير منطقي و كم سواد و بيمار رواني است و در سخنانش مكررا از واژه" شرعا" استفاده مي‌‏كند.
2. تخريب چهره متدنين بسيجيان و افراد انقلابي
در بسياري از فيلم‌‏ها افراد متدين و مذهبي را آدم هاي رياكار،دنيا طلب،زنباره ، طمع‌‏كار و خشن ترسيم و بسيجيان را انسان هايي كم خرد ، بي‌‏منطق ، هرج و مرج طلب و زورگو معرفي مي‌‏كنند كه غايت آروزهايشان درگيري با جوانان به اصطلاح سوسول است.
به عنوان مثال در فيلمي ، فردي را با سابقه حضور در جبهه تصوير مي‌‏كند كه به همسرش خيانت مي‌‏كند ، معشوقه باز و دروغگوست. در فيلمي ديگر فردي كه هر روز به مسجد مي‌‏رود و مردم بر متدين بودن او مطمئن هستند ، دختري را كه براي گرفتن رضايت نزد او آمده است ، كتك مي‌‏زند و از منزل بيرون مي‌‏كند.
3. ترويج رفتارهاي ضد ارزشي و ضد اخلاقي اعم از ابتذال كلامي ، ابتذال تصويري ، بي‌‏حجابي ، شراب‌‏خواري ، فاحشه‌‏گري ، حريم‌‏شكني و...
ده ها فيلم از فيلم‌‏هاي توليدي سال هاي اخير را مي‌‏توان نام برد كه به نوعي به ترويج مضامين مذكور پرداخته‌‏اند.
به كار بردن واژه‌‏هاي ركيك در تعداد زيادي از فيلم‌‏ها كه اين تريبون مقدس‌‏تر از آن است كه حتي ملايم‌‏ترين آن ها را تكرار كنم.
استفاده از پوشش و آرايش‌‏هاي نامناسب در اغلب فيلم‌‏ها مشهود است كه سبب نهادينه‌‏شدن و عادي‌‏سازي اين گونه پوشش و آرايش در جامعه گشته است.
نمايش آلات قمار و نيز صحنه‌‏هاي شراب‌‏خواري در پاره‌‏اي فيلم‌‏ها از ديگر مصاديق سدشكني به شمار مي‌‏آيد.
4. ترويج عشق‌‏هاي شهواني و نگاه‌‏هاي آلوده در روابط و دوستي‌‏هاي خلاف شرع زن و مرد نامحرم.بيش از 80 درصدفيلم‌‏هاي توليدي به ترويج عشق‌‏هاي نشات گرفته از نگاه‌‏هاي آلوده و هوس‌‏پرورانه‌‏اي پرداخته‌‏اند.
عشق‌‏هاي مثلثي: مادر و دختري در عشق با خواستگاري دختر رقابت مي‌‏كنند و نهايتا مادر 42 ساله ، خواستگار 20 ساله دختر خود را تصاحب مي‌‏كند. در فيلمي ديگر خواستگار و عاشق اسبق مادر ، عاشق دختر مي‌‏شود. عشق زنان شوهردار به مردان بيگانه و عشق مردان همسردار به زنان ديگر ، عشق چند مرد به يك زن و يا بالعكس و...
5. تخريب چهره نظام انقلاب اسلام
قريب به 50 درصد فيلم‌‏هاي جشنواره‌‏هاي سال‌‏هاي اخير ، جمهوري اسلامي را به صورت مستقيم و يا غيرمستقيم تيره و تار نشان داده‌‏اند.
در فيلمي ، وضعيت اقتصادي و اجتماعي جامعه ايران تيره و تار به تصوير كشيده شده است. فقر، بدبختي ، گريه ، بي كاري و دو رويي موج مي‌‏زند و فقرا در اين بين به هر كاري- حتي سرقت كيف پول در مراسم تشييع جنازه- دست مي‌‏زنند.
در فيلم ديگري دختري كه نامشروع باردار شده است ، قصد دارد غيرقانوني از مرز خارج شود ؛ اما همچون ديگر جوانان دختر و پسر در پشت سيم‌‏هاي خاردار لب مرز يخ زده و مي‌‏ميرد.
در فيلمي ديگر ، امنيت روحي ، رواني براي خانواده به خصوص زنان وجود ندارد ، زيرا مرد علي رغم وفاداري زن به او خيانت مي‌‏كند ، بلكه در سطح جامعه نيز امنيت ديده نمي‌‏شود. در فيلمي ديگر در جامعه ديني غيبت ، تهمت ، دروغ ، ريا و ... بيداد مي‌‏كند.
خلاصه اين‌‏كه اگر كسي بخواهد در آيينه فيلم‌‏هاي سينمايي چهره جمهوري اسلامي را ببيند و بشناسد ، جامعه‌‏اي مملو از فقر ، بدبختي ، بي كاري ، رياكاري ، ناامني ، تهمت و دروغ و ريا ، ظلم بر زنان و جوانان و هنرمندان و به تعبير بعضي از هنرپيشه‌‏هاي يكي از فيلم‌‏ها" خراب شده اي" ترسيم مي‌‏شود.
6.نفي ارزش‌‏هاي دفاع مقدس و شهدا
در پاره‌‏اي از فيلم‌‏هايي كه حتي به نام فيلم دفاع مقدس ساخته شده است،دفاع مقدس ملت ايران در برابر تهاجم عرصه استكبار را بدون كوچك‌‏ترين اشاره‌‏اي به عوامل آن ، جنگ تلقي نموده و نسل مدافع را جنگ‌‏طلب و فاقد منطق براي جنگيدن معرفي نموده است.
در فيلمي ، رزمنده‌‏‌‏اي در اثر عذاب وجدان به خاطر كشتن سرباز عراقي خودكشي مي‌‏كند و خطاب به اجساد شهدا مي‌‏گويد: اين بدبخت‌‏ها هم كه اين جا گنديده‌‏اند؟!
.......
سایر افاضات برادر ارزشی ستار هدایت خواه رییس کمیته هنری و سینمایی کمیسیون فرهنگی مجلس:



همان طور که در عکس فوق ملاحظه می کنید این مردمی که در پس زمینه تصویرشان هست فریب خورده اند.این جلو هم ماموران تشریف دارند که آمده اند خرما و مهرورزی را پخش کنند.این طرف در سمت پشت عکاس هم که شما در عکس ملاحظه نمی کنید یک تعدادی از برادران تشریف آوردند که از مقدسات دفاع کنند .البته این عکس دیروز برداشته شده وگرنه الان دیگه اون مردم فریب خورده،کت بسته تشریف بردانده شدن به بیمارستان و زندان بعضی جاهای بهتر که هدایت بشن.
خداوند همه ما را هدایت می کند و اگر نکرد همین برادرانی که در پشت عکس تشریف دارن زحمت هدایت را می کشن.


دفتر انجمن ايدز ايران تخليه و پلمپ شد ،می فرمایند؛در ماههاي اخير فعاليت اين انجمن به شكل انحصاري درآمده بود كه(منظورش و بوده احتمالا)عموم بيماران مبتلا به ايدز امكان استفاده از خدمات انجمن را نداشتند.می فرمایند؛تعرض برخي افرادمبتلا به ايدز به شهروندان و ساكنان اطراف انجمن باعث پلمپ انجمن ایدز شده،و طی روزهای آینده با تخلیه کامل تجهیزات انجمن ایدز ایران،این مکان به خانه سلامت تبدیل می شود.مبارک است.
برنامه هاي وزارت بهداشت براي پيشگيري از بيماري ايدز تشريح شد ،رییس اداره ایدز و بیماری های آمیزشی وزارت بهداشت می فرماید؛ایدز درمان قطعی ندارد،به همین دلیل پیشگیری از بروز آن راحت تر و ارزان تر است.(عجب پیشگیری شد!)
چندی پیش کلی دعوا شد سر خبر خوش پزشکی کشف حیرت آور واکسن ایدز ولی از قرار معلوم چون ایدز را بیماری آمیزشی تشخیص دادند،واکسن بی واکسن تا هر که ایدز گرفته،متنبه بشه.
.................................



چهار سال بعد از احمد محمود،همسایه ها اجازه چاپ نگرفته هنوز.هم گریه دارد و هم خنده.گریه از این بابت که در ششمین سال از قرن بیست و یک هنوز کسانی فکر می کنند که می توانند با اجازه ندادن و اجازه دادن تکلیف کلام و کلمه را روشن کنند و متاسفانه این کسان یا ناکسان درست در همان نقطه ای از کره خاکی زندگی می کنند که گوشت و پوست و استخوان و عشق و درد و رنج ما از اوست.گریه دارد چون همان چهار سال پیش فرزام مصاحبه ای کرده بود با احمد محمود،چند وقتی پیش از رفتنش.پیرمرد همان جا آرزو کرده بود که کاش پیش از مرگش یک بار،یک بار و فقط یکبار دیگر بتواند همسایه هاش را پشت ویترین کتابفروشی ببیند و چاپ تازه کتابش را سر پیری دست بگیرد.و به تنها و آخرین آرزویش نرسید.
خنده دار است.خنده دار است که در مملکتی وزیر فرهنگ(منظورم اون دو تای قبلی هستند نه این یکی که وزیر ارشاد است) نویسنده ای را بشناسد،کتاب هایش را بخواند،عیادتش برود،برای مرگش پیام بفرستد،اما مجوز چاپ کتابش را ندهد.و تازه بعد که می شود حالا، دوره وزارتش را لکه ننگ بر دامن نظام مقدس نام بدهند.فکر نکنم هیچ کسی در هیچ کجای جهان بتواند همچین ماجرایی را تحلیل کند.کاش مهاجرانی یا مسجد جامعی که حالا در گزارش تحقیق مجلس بی دین شده اند،همان موقع قیدش را می زدند و یک امضا هم می انداختند پای مجوز چاپ همسایه ها،تا لااقل دنیاشان را حفظ می کردند،از آخرت که ظاهرا افتاده اند به گفته عماد افروغ و دوستانش.خنده دار است؛وقتی که نوجوان بودم همسایه ها ممنوع بود،جوان که بودم ممنوع بود،حالا هم که دیگر نیازی به گفتن ندارد.
این ها چند تا یادداشت کوتاه است از همان چهارسال پیش؛

یک:جمعه 12 مهر 81
توی کهکشان نا همداستانی
مي گويند احمدمحمود همين حالا توي بيمارستان دارد با خودش همه روزهايي را که گذشته است مرور مي کند.اکسيژن به زور می رسد به ريه هاش.بيژن نجدی هم همين طور به زور نفس می کشيد آن روزهاي آخر،و هوشنگ گلشيري هم خوب يادم هست که مي گفت دکترها بهش گفته اند مرخصي با اين سيگارهايي که مي کشي.آن وقت خواسته بود کامي بگيرد از سيگارم و گرفته بود.خب همين است ديگر دوست هميشگی و فابريک معمولا از پشت خنجر مي زنه.انتظاری هم نيست جز اين مگر بقيه چی کار می کنند؟ تازه وقتی زخم خوردی آن وقت بر می گردی و همه روزهای گذشته را مرور می کنی.همان کاری که حالا محمود دارد توی بيمارستان می کند،گلشيری و نجدی توی گورشان و يکی ديگر اين جا در تنهايي هاش.سخت است برگشتن برای کسی که زخم خورده و تنها توی کهکشان نا همداستانی جا مانده است.اشباح ما را دوره کرده اند:يکي با عينک سياهش يکي با نام خير خواهي،يکي با نام عرف و قانون و اخلاق و هزار نام ديگر.و همان حکايت هميشگي سرخپوست خوب سرخپوست مرده است هنوز اينجا بر مدار خودش مي چرخد.مرور يک عمر ناديده گرفته شدن.يک عمر دوست داشتن و دوست نداشته شدن،روح آدمي را رنجور و جانش را به سرما عادت مي دهد.

سه:دو شنبه 15 مهر 81
احمد محمود در محاق
ما با او سال‌ها پيشتر دوست‌ شده‌ايم‌، همسايه‌ها را وقتي‌ كه‌ خوانديم‌ همداستاني‌ به‌ سراغ‌مان‌ آمد: او آن‌ وقت‌ها حتما خيلي‌ جوان‌تر از اين‌ حرف‌ها بوده‌ كه‌ برود بيمارستان‌ و بخوابد روي‌ تخت‌ و بعد روزنامه‌ها بنويسند «احمد محمود» در اغما، البته‌ شايد خيلي‌ها فكر كنند كه‌ او واقعا در اغماست‌. اما يكي‌ هم‌ هست‌ كه‌ فكر مي‌كند محمود همين‌ الان‌ دارد رمان‌ تازه‌يي‌ را مي‌نويسد رماني‌ كه‌ خودش‌ قهرمان‌ و ضد قهرمان‌ آن‌ است‌. مرور يك‌ زندگي‌ پر از افتخار، يكي‌ زندگي‌ پر از كلام‌ و كلمه‌ مي‌تواند«داستان‌ يك‌ شهر» باشد يا «زمين‌ سوخته‌»يي‌ كه‌ خيلي‌ها ترجيح‌ مي‌دهند براي‌ ديگران‌ بسازند. او حالا زير «درخت‌ انجير معابد» نشسته‌ و دعا مي‌كند كه‌ چشم‌هايش‌ را توي‌ دنيايي‌ باز كند كه‌ «همسايه‌ها» بوي‌ تازگي‌ بدهد، نه‌ دنيايي‌ كه‌ همه‌ چيز توش‌ مجاز است‌ جز كتاب‌ و كلمه‌ كه‌ بايد همين‌ طور در محاق‌ باقي‌ بماند.احمد محمود بازمانده‌ نسلي‌ بود كه‌ ادبيات‌ ما را پرمايه‌ و پرشكوه‌ مي‌خواست‌ حتي‌ به‌ قيمت‌ سپيد كردن‌ موهايي‌ كه‌ حالا رنجي‌ را به‌ يادمان‌ مي‌آورد كه‌ نويسندگان‌ و شاعران‌ اينجايي‌ سال‌هاست‌ كه‌ مي‌كشند،بر دوش‌ و با جان‌شان‌ رنج‌ آبياري‌ كردن‌ باغي‌ كه‌ از آن‌ گل‌هاي‌ كاغذين‌ مي‌رويد.شايد محمود در محاق‌ به‌ آرزويش‌ رسيده‌ باشد.
..............................



عمران صلاحی:كم حواسى من اغلب باعث توليد حوادث طنزآلود مى شود. همين يك هفته قبل، دوستى دعوتم كرده بود گوهردشت كرج. من هم هر وقت كرج مى روم، گم مى شوم. اين بار هم گم شدم. بعد خانه اى را پيدا كردم به خيال اينكه خانه دوست ماست! زنگ زدم. در باز شد و رفتم تو. رفتم طبقه دوم، ديدم در باز است. شما بوديد چه كار مى كرديد؟ رفتم داخل آپارتمان. يك دفعه يكى گفت: «ببخشيد شما؟» گفتم: «ببخشيد شما؟» گفت: آقا! شما وارد خانه من شده ايد، سؤال هم مى كنيد!» معلوم شد كه بيچاره، همان موقع منتظر كسى بوده، زنگ كه زده ام بدون پرس و جو در را باز كرده!
يك بار هم در اكباتان، دوست موسيقيدانى دعوتم كرده بود، من هم سبد گلى گرفتم و رفتم زنگ را زدم. توى اكباتان هم كه خانه ها شبيه هم اند. در باز شد و رفتم بالا. يك نفر در آپارتمان را باز كرد خيلى آراسته و دعوت كرد كه بفرماييد! سبد گل را هم گرفت و گذاشت كنار بقيه دسته گل ها و ما هم نشستيم پهلوى بقيه مهمانها، ده دقيقه اى نشستم و ديدم از رفيق مان خبرى نيست، گفتم: «ببخشيد آقاى فلانى كجا هستند؟» همان كسى كه در را باز كرده بود، گفت: «مگر شما با چه كسى كار داشتيد؟» مشخص شد كه آن شب، مجلس جشن بوده در آن خانه و صاحب خانه هم همه مهمانها را نمى شناخته! بلند شدم و با خجالت گفتم: «ببخشيد! لطفاً دسته گل را مى دهيد چون اين وقت شب گل فروشى نمى شود پيدا كرد!».
از پرويز شاپور هم ماجرايى در ذهنم هست كه بد نيست بگويم. همان سالهاى دهه چهل يك بار توى دفتر «توفيق» بوديم. باران شديدى هم مى آمد. آن موقع جواديه مى نشستم و اتوبوس ها هم تا ساعت ۸شب كار مى كردند. من عجله داشتم كه سريع تر بزنم بيرون؛ چون در غير اين صورت بايد از چهارراه استانبول تا جواديه پياده مى رفتم. پرويز شاپور گفت: «كجا؟ باش! مى رسانمت.» گفتم: «وسيله دارى؟» گفت: «بله! چتر دارم!»
طنزى هم از مفتون امينى بگويم. مى دانيد كه مفتون اوايل شعر كلاسيك مى گفت و بعد به شعر بى وزن روى آورد؛ يك بار از او پرسيدند: «استاد! چرا اين اواخر شعر بى «وزن» مى گويى؟» گفت: «پير شده ام، ديگر چيزهاى سنگين نمى توانم بلند كنم!»
عکس هم از روزنامه ایران است.


تقویم ها می گویند سال ها از رفتن ات گذشته.دلتنگی یک ساعت را نشان می دهند،تنها


 
Copyright © اکنون .All rights reserved
Save This