دوست ندارم رشت زندان داشته باشد.شهری که برایم پر از خاطره ی صبح های مدرسه است و روزهای عاشقی و جنون و جهالت.شهری که باران هاش را بدون چتر خواسته ام همیشه.شب هاش را با میدان شهرداری و مه غلیظ می خواهم.دوست ندارم رشت زندان داشته باشد.اما دارد و اصلا کسی به دوست داشتن ما و شما و آنها کاری ندارد.توی این زندان نقاشی هست که زندانی رنگ ها و نیرنگ ها است،و ما همه زندانی رنگها و نیرنگ هاییم.
زندان رشت که پیشتر پشت اداره پست و کنار شهربانی سابق بود سال ها است که به لاکان منتقل شده.زندان سابق حالا شده پارکینگ.هر وقت در این سال ها از داخلش رد شدم با آنکه نه دیواری هست و نه سلولی اما صدای نکبت بسته شدن درش را شنیدم و صدای همه آنها که روزگاری یک قدم آن طرف تر از هیاهوی شهر زندانی رنگ ها و نیرنگ ها مانده بودند.
دوست ندارم رشت و هیچ شهر دیگری زندان داشته باشد،تا دل آرا و آرش و همه آنها که اسم شان را می دانم و نمی دانم تاوان عدالتی را پس بدهند که تاریک است.
همه چیز درباره نمایشگاه زندانی رنگ ها و خود دل آرا


 
Copyright © اکنون .All rights reserved
Save This