دیروز تولدش بود،بیژن.ولی حالا که خوش نیست،یکی دو روز هم تبریک تولدش دیر شده، مساله ای نیست.و گرنه وسواس عجیبی به زمان و مکان داشت.یک بار قرار بود در جایی برایش بزرگداشتی بگیریم.با خودش صحبت کرده بودم و موافقت کرده بود.شبی در شوکا گفت بیا مرور کنیم برنامه نشست را.یک برگ کاعذ از جیب کتش بیرون آورد.همه چیز را به دقت نوشته بود.این که مثلا فلانی ده دقیقه حرف بزند و فلانی پانزده دقیقه.یا مثلا این را که در ساعت چهار و بیست و پنج دقیقه باید از مهمانان با کوکاکولا و بیسکویت فلان پذیرای شود.لیوانش یک بار مصرف باشد،دستمال کاغذی باشدچون هوا گرم است...گفتم ما یک مقدار خودمانی تر برنامه را ریختیم،و ممکن است این قدر نتوانیم حساب دقیقه ها را داشته باشیم.گفت نه این جوری باشدبهتر است،گفتم چشم.بس که دوست داشتنی بود.لعنتی خورد به هجده تیر هفتاد و هشت ماجرا.و نشد.چند ماه بعد هم که بیژن رفت اغما و دیگر نیامد تا بیست وچهار دی ماه 78 که همه چیز تمام شد.
آن کاعذ را دارم هنوز،پیدایش می کنم و یک وقت دیگر می گذارم توی این وبلاگ.با دست خط خودش دقیق همه را نوشته.
یک مطلب مفصلی نوشته بودم چند سال پیش درباره بیژن که در همشهری دو منتشر شد.بایگانی همشهری که رفته هوا.بایدبردارم دوباره بنویسم و مفصل تر.درباره شعر بیژن جلالی. به نظرم هر چه از بیژن دورتر می شویم،شعرش دارد نزدیک و نزدیک تر می شود به ما.شعرش نگاه را کشف می کند،دغدغه زبان هم داشت اما نه دغدغه ی زبان بازی.عجیب خودش را بیشتر از هر چیزی به زبان خانوادگی متعهد می دانست یا زبانی که مادربزرگش داشته.و ردش را می شود در زبان دایی جان صادق اش هم دید.شباهت های دیگری هم به هدایت داشت یکی اش همان تنها ماندن تا آخر خط بود.عشق را هم خوب می شناخت.خوب خوب.تفاوت هاش هم کم نبود و نیست البته.همین ها وادارم می کنند که بیشتر و بیشتر به شعرش فکر کنم این روزها.
چه روزهایی بود و چه شام ها و چه شب هایی،ای بیژن جلالی که وقتی رفتی خیلی چیزها دیگر هم بعد تو رفتند تا ابد.

چند شعر از بیژن جلالی

1
برای تو بوده است
سکوت من
در سالیان دراز
و اینک برای تو ست
که می گویم
از سکوت گذشته ام

2
از زبان‌ اندوه‌ است‌
که‌ نام‌ تو را می‌شنوم‌
ای‌ گل‌
زیرا نیامده‌
بازمی‌گردی‌

3
چه سعادتی است
وقتی که برف می‌بارد
دانستن اینکه
تن پرنده‌ها گرم است
4
بناگاه ترا می‌نامم
و با تو سخن می‌گویم
و به دست‌های خود می‌نگرم
که پر از توست
و در سرتا پای خود
تن ترا حس می‌کنم
نام تو در سرم می‌پیچد
که رساتر از های و هوی دنیاست
ولی تو را به فراموشی می‌سپارم
چون باغبانی که
گل‌ها را به سکوت باغ می‌سپارد
زیرا باز به سوی تو خواهم آمد
زیرا به ناگاه ترا خواهم نامید
و با تو سخن خواهم گفت


تا انتهای جهان

جهان از پایان من
شروع می شود
و آنجا که انتهای من است
کوه های بلند سر کشیده اند
و رودهای خروشان جاری هستند
و من از پایان جهان شروع می شوم
و آن جا که کوه ها هموار گشته اند
و رودها از رفتن باز ایستاده اند
آن جاست که قلب من در تهی خود
چون آتشفشانی می تپد


شباهت اعداد گاهی عجیب است،شباهتی است که شبه و اشباح را با خود همراه می کند.از شباهت های تاریخی در این سال ها،یکی این است که فرج سرکوهی در 13 آبان 75 گم می شود مثلا،و درست در 13 آبان 81 هم عباس عبدی همان سرنوشت را به نوعی دیگر پیدا می کند،و عجیب تر این که 13 آبان برای عباس عبدی نیز دو بار تکرار شده؛یکی 13 آبان 58 و دیگری 13 آبان 81.نمی دانم خود عبدی به شباهت این تاریخ ها هیچ وقت فکر کرده یا نه،به پیام اتفاقی که در 13 آبان 81 برایش افتاده،و یا اصلا به فرستنده و گیرنده آن پیام فکرکرد کرده یا نه.یا مثلا حسن یوسفی اشکوری،اتفاقی که برایش در 14 مرداد 79 افتاد فکر کرده یا نه.
در ماجرای اخیر،و روزنامه نگارانی که هنگام بازگشت از سفر آموزشی هلند در فرودگاه مهرآباد بازجویی شده اند،اعداد نیز اعداد شباهت ها و شبه های خود را دارند.تعداد این روزنامه نگاران(21 نفر) شباهت عجیبی دارد به تعداد سرنشینان(21 نفر) اتوبوس نویسندگان که راهی ارمنستان شده بودند،ده سال پیش از این.و اگر نبود آن تخته سنگ و بیداری توفان و مندنی پور در شب تیره،ده سال گذشته بود حالا از آن ماجرا.تا ادبیات ما و افکار عمومی دنیا حیران بماند.به گلشیری گفته بودند"ما گفتیم برو ارمنستان تو داری میری آلمان".گفته بودند،پیام فرستادیم،و راست گفته بودند،پیام را فرستاده بودند.
شباهت های عجیبی دارند اعداد و روزها و تاریخ ها برای اهل بصیرت.آنها بیست و یک نفر بودند در اتوبوسی که می رفت،این ها بیست و یک نفر بودند در هواپیمایی که می آمد.قرار است جاسوس بگیرند.و عجیب این که در جغرافیای ما همیشه جاسوس ها را از میان کسانی می گیرند که تابلو اند،مثل نویسندگان و روزنامه نگاران و دانشجویان."عقل عذاب می دهد" گاهی.
انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران به طور رسمی اعلام کرده که برای یک دوره آموزشی قرار است تعدادی را بفرستد برای دوره ای آموزشی به هلند.تعداد تقاضاها بیشتر از ظرفیت بوده،صد نفر شاید هم بیشتر متقاضی شده اند،و بهترین راه هم قرعه کشی بوده.این 21 نفر به قرعه انتخاب شده اند و راهی.و وقتی برگشته اند آن شده که نباید می شد.اگر قرار بود در چنین سفری حکایتی پنهان بوده باشد که با قرعه انتخاب شان نمی کردند،مگر آن که بپذیریم که متقاضی جاسوسی و عامل بیگانه در کشور آن قدر زیاد شده که قرعه به نام هر که افتد استعدادش را دارد و متقاضی نیز هست.هر کس چهارتا کتاب سیاه خوانده باشد و سه تا فیلم دیده باشد می داند که جاسوس بازی نیاز به چند چیز دارد که روزنامه نگار و نویسنده جماعت هیچ کدامش را ندارند.یکی اش دسترسی است؛در ایران چه کسانی دسترسی دارند؟ چهار تا روزنامه نگار به چه چیزی دسترسی دارند،جز چهارتا سایت و دو تا مقام دولتی و غیر دولتی که تلفن بزنند و نظرخواهی بکنند از آنها.یکی دیگر از اسباب جاسوسی و این حرف ها،آن طور که توی فیلم ها و کتاب ها خوانده ایم،این است که طرف مورد اعتماد و امین باشد،آن قدر مورد اعتماد باشد که هیچ کس شکی و تردیدی نداشته باشد به او.آیا در جایی که روزنامه ها مثل آب خوردن توقیف می شوند،و روزنامه نگار را راحت تر از گنجشک می کنند توی قفس(قفس ای قفس ای قفس) و خود به خود عامل هر کار بدی روزنامه نگار و نویسنده است،یک روزنامه نگار مورد اعتماد مسئولان پیدا می شود.اگر روزنامه نگارانی هستند که مورد اعتمادحاکمان هستند،بد نیست اسامی شان را منتشر کنند تا ثبت بشود در تاریخ.
وقتی یک روزنامه مشخص،و یک سایت با سابقه چند ماهه بر می دارد،و می نویسد که این روزنامه نگاران به فاحشه خانه ها در هلند سر زده اند،به خیال خودش دارد خدمت می کند،به چه کسی را نمی دانم.ولی فراموش می کند که انتشار چنین خبری حتا برای پاپوش درست کردن هم که باشد،ده ها تاویل و تفسیر و پرسش بر می انگیزد:
اول این که؛این سایت یا روزنامه،منبع خبر خودش آن جا در اطراف فاحشه خانه چه می کرده؟
دویم این که؛اگر روزنامه نگار کشوری که نظامش اسلامی است به بهانه دیدن دوره آموزش برود به فاحشه خانه،یک جا یا چند جای کار می لنگد.وارد کردن چنین اتهامی به روزنامه نگاران وطنی،هم توهین به مردم ایران است،هم اشاعه منکر.و بدتر از همه سیاه نمایی! و تبلیغ بر علیه نظام که تاکنون ده ها روزنامه نگار پاک به همین اتهام بازداشت شده اند و چند ده روزنامه توقیف.
سیم؛دیدم بعضی جاها نوشته اند بازجویی نبوده،پرس و جو بوده! خب عزیزم شما ساعت سه بعد از نصفه شب اگر آدرس بیمارستان را از کسی بپرسی بهت نشان نمی دهد! آن وقت 21 نفر را دو بعد نصف شب،پنج شش ساعت سر پا نگهداری و جک هم که برایش تعریف کنی،ممکن است طرف برود کلانتری شکایت کند،تا چه برسد به این همه آدم،که خودشان روزنامه نگارند.
چهارم؛یک مقدار خودمانی تر صحبت کنیم،در تهران خودمان هم هست از این خانه های که گفته اند؛لزومی ندارد طرف چند هزار کیلومتر آن طرف تر برود فاحشه خانه.این هم چهارتا محض نمونه که توی همین چند روز گذشته کشف شده اند،تفاوت شان در این است که اگر در هلند باشد اسمش فاحشه خانه است،و اگر در وطن اسمش را لانه فساد می گذارند؛
هتل کرکس

یک احتمال دیگر هم هست البته،و آن این که بپذیریم چنان می کنند از ما بهتران.چند سال پیش یکی از همان از ما بهتران،سفرنامه چینش را می گفت،و این که با چه زحمتی توانسه بود مامور همراهش را جا بگذارد،و بعد که مامور دانسته،گفته که مرد حسابی من تو را نمی پایدم که نروی،می پاییدم که اگر رفتی چیزی هم به ما بماسد.و البته آن سفرنامه گو،اصلاح طلب نبود،ضد انقلاب هم نبود.
پنجم این که؛کلی آدم و شغل دیگر هست توی این مملکت.کلی آدم خارجی تو ایران زندگی می کند،که در جاهای حساس هم هستند.تنها در یک مورد اعلام شده که ده هزار طلبه خارجی دارند در ایران درس می خوانند،خب سر و کار آنها که با آدم های معمولی نیست.کسی تا امروز شنیده که یک از این ها را به جرم جاسوسی بگیرند؟ البته به غیر از طلبه ای را که با قطب نما گرفته بودند،در اطراف بی بی شهربانو.که بعد هم با احترام گفتند که معلوم شده قطب نما و چراغ قوه! را همین جوری همراه خود داشته.و این یعنی قبلا فکر می کردند که یارو با قطب نما و چراغ قوه رفته بی بی شهربانو جاسوسی؟!
کسی شنیده تا به امروز که رییس جایی را بگیرند بگویند تو جاسوسی؟ یعنی همه رییس روسا سالم اند؟! این همه ماجرا پیش آمده در این سال ها،مثلا ماجرای لپ تاپ هسته ای و نمی دانم هزار تا از این برنامه های عجیب و غریب.اما هی میان روزنامه نگار جماعت و نویسنده و دانشجو جماعت می گردند دنبال جاسوس.مثلا همین آقای کیوان انصاری را گفته اند که با ایجاد"ایمیل مخفی"،و از طریق"نگهداری مطالب بر روی کامپیوتر"! اقدام می کرده.آخر یکی نیست بگوید که آیا این چند میلیارد ایمیل دیگر مگر علنی و اشکار است.به زبان ساده اش می شود این که ایمیل مثل صندوق پستی هست،آیا هیچ کسی از روی کلید صندوق پستی اش، ده هزارتا می سازد می دهد به بقال و چقال،یا اطلاعیه می دهد که من صندوق پستی دارم،خواهش می کنم بیاید یک عدد کلیدش را دریافت کنید.اصلا کامپیوتر را برای چی ساخته اند،برای این که آدم رویش مطالب دوست و دشمن را نگهدارد دیگر.
واقعا در روزگاری که ماهواره هست که از اشیا ده سانتی عکس و فیلم می گیرد،هیچ خری به چهارتا آدم تابلو مثل روزنامه نگار جماعت مراجعه می کند که تو بیا برای ما جاسوسی کن؟!
از این بدتر؛یکی می گفت نگران انقلاب مخملی و رنگی هم هستند.آقا در مملکتی که هر روز چند تا اختراع و کشف تویش صورت می گیرد،و هر روز کلی تجهیزات جنگی و دفاعی تولید و آزمایش می شود،و به گفته مسئولان تمام قدرت های دنیا از آنها خواهش می کنند که برای ایجاد ثبات در کشورهای مختلف از عراق و افغانستان گرفته تا آمریکای لاتین یک تلفنی بزنند به طرفین دعوا.و در شمال آفریقا همه مردم دارند اسم مقامات ما را می گذارند روی بچه های خودشان.و در روستاهای دور افتاده و پنج هزار نفری،صد هزار نفر می آیند به استقبال مسئولان کشور، واقعا حرف زدن از انقلاب و مخمل واین طور حرف ها می شود حکایت ملا نصر الدین و گربه اش که ملا فرمود،اگر این گوشت است پس گربه کو،اگر این گربه است پس گوشت کو!
از همه این ماجرا که بگذریم؛می ماند باز همان اعداد و تاریخ ها و تاریخ.می ماند شباهت ها و پیام ها.می ماند این که دیواری کوتاه تر از دیوار روزنامه نگار و نویسنده جماعت توی مملکت پیدا نمی شود ظاهرا.وگرنه چرا وقتی ده تا نویسنده و روزنامه نگار ایرانی در سال 79 رفتند آلمان نتیجه اش شد آن هیاهو و بگیر و ببند،که آقا کنفرانس بوده در برلین؟! چمدان را آوردند،چمدان را بردند.اما وقتی سه سال بعد 200 نفر آدم تحصیل کرده دیگر که مشاغلی هم داشتند در کشور،باز رفتند آلمان(که البته رفتن و بازگشتن حق همه است) کسی توی فرودگاه از آنها نپرسید کجا رفته بودی؟یا همین چند ماه پیش در ماجرای گردهمایی فارغ التحصیلان دانشگاه شریف که قرار بود در در امریکا برگزار شود ماجرا بر عکس بود،و همین ها که داد جاسوس،جاسوس سر می دهند،اعتراض داشتند که چرا اجازه ورود به اینها داده نشده.
بدتر از این؛همین هایی که دارند چهار چشمی،روزنامه نگارها و نویسنده ها را توی خانه و راه پله و اتوبوس،و باجه تلفن و کتابفروشی و قهوه خانه می پایند،اصلا تا به امروز شده که بیایند آمار کسانی را که از بعضی مراکز و موسسه های خاص،راهی این سر و آن سر دنیا هستند،اعلام کنند.
نمونه اش همین موسساتی که در قم فعال اند و تحت نظر بعضی از ما بهتران فعالیت می کنند،اگر راست می گویند اسامی ده نفر از کسانی را که از آنجا اعزام شده اند به فلان شهر و کشور غربی را منتشر کنند،و لطفا این را هم بنویسند که آنها بعد دربازگشت چه سمت های گرفته اند،و چه پست های دارند وسط این آمد و شدها.
...................................................................
عنوان این پست وامدار نوشتاری است از شاملو در آدینه خدا بیامرز.


















منصور اصانلو صبح امروز دوباره بازداشت شد.رییس سندیکای کارگران شرکت واحد یک سال پیش نیز بازداشت شده بود و چندماه در بازداشت موقت به سر برد.حالا خبرها می گویند که او را امروز صبح و در خیابان دوباره بازداشت کرده اند.اگر چه هیچ مقام و نهاد خکومتی دیگر علاقه ای به پاسخ گویی ندارد اما حضرات باید خودشان از خودشان بپرسند که آیا بازداشت اصانلو و برخوردهای قهرآمیز می تواند مشکلی از مشکلات شان را حل کند؟
سایت ها؛
وبلاگ ها:
+،+،+


ایجاد محدودیت های فرهنگی بیشتر در چند هفته اخیر به یکی از درخواست های اصلی برخی از مقامات سیاسی و مذهبی تبدیل شده است.علم الهدی امام جمعه مشهد از اداره ارشاد این شهر خواسته تا"با تشکیل یک سیستم نظارت و بازرسی قوی در سطح شهر از همه تحرکات منفی و مثبت در تمامی مجموعه های فرهنگی و هنری مطلع باشد" و در مواردی برخورد قاطعانه داشته باشد.حجت الاسلام رحیمیان نماینده رهبری در بنیاد شهید"از الگوسازي غربي در برخي از برنامه هاي فرهنگي هنري و ورزشي" به شدت انتقاد کرده،و در خواست کرده تا برنامه ای اساسی برای برخورد با آن تدوین شود.آیت الله مکارم شیرازی بار دیگر به"رد پاى دشمنان در كتاب هاى درسى و تربيت معلم و چينش برنامه ها اشاره كرده" و گفته که"اين عوامل بايد با وسواس دنبال شود و نبايد به افرادى كه مرموزانه عمل مى كنند حسن ظن داشت".این انتقادات که از فعالیت های فرهنگی،هنری آغاز شده و مدل مو و لباس و پوسترهای تبلیغی و تبلیغات شهری را شامل می شود در روزهای اخیر حتا به معماری ساختمان ها نیز کشیده شده،و آیت الله صافی گلپایگانی یکی از مراجع قم نسبت به"علائم غرب زدگی در معماری ساختمان ها" نیز اعتراض کرده است.به نظر می رسد راستگرایان در حال عملی کردن همه پیش بینی هایی هستند که خود پیشتر آنها را شایعه می خواندند.
ارشاد قاطعانه برخورد كند
امام جمعه مشهد اخیا در دیدار با رییس و معاونان جدید اداره ارشاد مشهد به آنان گفته که"ارشاد مشهد بايد با تشكيل يك سيستم نظارت و بازرسي قوي در سطح شهر از همه تحركات منفي و مثبت در تمامي مجموعه هاي فرهنگي و هنري مطلع باشد و در صورت مشاهده تخلف با موارد غيرقانوني و غيراخلاقي قاطعانه برخورد كند".حجت الاسلام علم الهدي که روزنامه قدس سخنان او را منتشر کرده از مديران فرهنگي جدید خراسان رضوی خواسته تا خود را با فضاي مشهدالرضا وفق دهند و تلاش كنند هر چه بيشتر در ترويج فرهنگ مشهد كه همان ترويج فرهنگ رضوي است گام بردارند".او"ضمن حمایت از طرح نظارت و اعمال قوانين ارشاد بر دكه هاي مطبوعاتي" از مقامات اداره ارشاد خواسته تا"نظارت كاملی بر فعاليتهاي هنري و فرهنگي و آنچه در قالب هنر در جشنها و سالنهاي سطح شهر مي گذرد"داشته باشند.
در جریان این دیدار رئيس جديد اداره فرهنگ و ارشاد اسلامي مشهد نیز از"حجم تبليغات گسترده غرب براي از بين بردن فرهنگ اسلامي و ملي كشور و رشد قارچ گونه مراكز عرضه محصولات فرهنگي غيرمجاز" سخن گفته و اعلام کرده که"طرح ايجاد پليس فرهنگي در دستور كار قرار دارد" و"در آينده نزديك با محوريت ارشاد و با همكاري ديگر سازمانهاي فرهنگي و انتظامي،طرح نظارت و ساماندهي بر مراكز فرهنگي و هنري سطح شهر در ابعاد گسترده به مرحله اجرا درخواهد آمد".حميد يوسفي همچنين شناسايي، معرفي و اشاعه هنر اسلامي را با كمك و همياري دانشمندان فن و اصحاب فرهنگ و هنر از طرحهاي در دست اقدام خوانده و گفته که قرار است با"تشكيل آماده گاه هاي فرهنگي مساجد با هدف مقابله با هجمه هاي فرهنگي غرب و ايجاد زمينه ورود بسيجيان و جوانان و نوجوانان مسجدي در عرصه فرهنگ و هنر" به مقابله با تهاجم فرهنگی بپردازد.رییس جدید اداره کل ارشاد خاسان رضوی هم چنین "از ناهماهنگي و يا عدم حمايت برخي مديران فرهنگي مشهد براي مقابله و برخورد صريح و قاطع با متخلفان از قانون" گلایه کرده و "خواستار ايجاد تعامل هر چه بيشتر دستگاه هاي فرهنگي در راستاي پيشبرد اهداف نظام مقدس اسلامي" شده است.
این دومین بار است که مقامات محلی از تشکیل "پلیس فرهنگی" خبر داده اند.چندی پیش آیت الله محی الدین شیرازی،امام جمعه شیراز نیز خواستار تشکیل چنین نیرویی در استان فارس شده بود.امام جمعه شیراز گفته بود در دیدار با مقامات انتظامی استان فارس گفته بود"همانطور كه پليس راهنمايي رانندگي و پليس امنيتي داريم،پليس فرهنگي را هم تاسيس كنيد".روزنامه های رسالت و جمهوری اسلامی نیز با انتشار یادداشت هایی چند هقته پیش نوشته بودند"همان طور که پلیس راهنمائی به تخلفات رانندگی رسیدگی می کند،پلیس فرهنگی هم برای تخلفات فرهنگی مثل بدحجابی لازم است".
با تایید تشکیل پلیس فرهنگی از سوی مدیرکل جدید خراسان رضوی به نظر می رسد که این طرح قرار است به صورت سراسری به اجرا در آید.
گوساله های سامری
تشدید سانسور کتاب در ماه های اخیر با واکنش کانون نویسندگان ایران و برخی از نویسندگان دیگر مواجه شده و برخی از آنها اعلام کرده اند که در این شرایط دیگر کتابی را منتشر نخواهند کرد.انتقاد از کتاب ها اما هنوز ادامه دارد و از آن جایی که خاطر گروهی از منتقدان دیگر از بابت وزارت ارشاد راحت شده،خواستار تغییر کتاب های درسی شده اند.آیت الله مکارم شیرازی،یکی از مراجعی است در ماه های اخیر بارها خواستار تغییر محتوای کتاب های درسی شده و گفته"برای ایجاد تغییر باید از آموزش و پرورش آغاز کرد".خبرگزاری ایسنا در روزهای اخیر از قول این مرجع تقلید نوشته که"هم ما و هم دشمنان و سياست گذاران آنها مى دانيم كسى كه مى خواهد پيروز شود بايد روى جوانان تمركز داشته باشد. در آندلس مسلمانان با اين حربه شكست خوردند ولى ما بايد در برابرآنها بايستيم و از تكرار اين تجربه تلخ جلوگيرى كنيم".
مكارم شيرازى،در ديدار با مسوولان سياست گذارى سند ملى آموزش و پرورش،هم چنین به مسئولان آموزش و پروش گفته که"آمريكا يى ها به كشورهاى اسلامى تحت سلطه،سفارش كرده اند در كتاب هاى درسى،آيات شهادت و خلاف يهود نباشد،و دين بى رمقى به جوانان و نوجوانان ارائه شود ولى ما بايد توسط اسناد،برنامه درسى و كتاب درسى،از دشمن پيش دستى كرده و اين نظام،جامعه و دين را به طور غير مستقيم پاسدارى كنيم".او بار دیگر ادعای چند ماه پیش خود را در مورد"وجود رد پاى دشمنان در كتاب هاى درسى و تربيت معلم و چينش برنامه ها" تکرار کرده و تاکید کرده که "اين عوامل بايد با وسواس دنبال شود و نبايد به افرادى كه مرموزانه عمل مى كنند حسن ظن داشته باشيم".این روحانی بلند پایه با اشاره بع این که که"پيش از اين اجتماع اين همه رسانه نداشت"،گفته که رسانه ها در حال گرفتن جای خانواده ها هستند.او برای مقابله با این وضع گفته که"بايد خانواده هايى كه نقش سنتى دارند و بسيار هم هستند را بسيج كنيم كه از نقش خود غافل نشوند".
آیت الله صافی گلپایگانی نیز در در روزهای اخیر به انتقاد از غرب زدگی فرهنگی در کشور پرداخته و برای نخستین بار معماری ساختمان ها را نیز به فهرست تهاجم فرهنگی غرب در ایران افزوده است.او ضمن "انتقاد از معماري‌های امروز در ساخت خانه‌ها"،گفته"علائم غرب‌زدگي در برخي معماري‌ها و سبك‌هاي جديد ديده مي‌شود".صافی گلپایگانی بزرگترین عیب معماری جدید ساختامان ها مختلط بودن زن و مرد دانسته و تاکید کرده که "درمعماری جدید زن و مرد مختلط هستند در حالی که نبايد ساختمان‌ها طوري ساخته شوند كه هيچ حائلي بين زن و مرد نباشد".
نماينده ولي فقيه در بنياد شهيد یکی دیگر از مقاماتی است که در هفته های اخیر خواهان برخورد با "برخی از برنامه های فرهنگی،هنری و ورزشی" شده است.روزنامه جمهوری اسلامی که سخنان رحیمیان را منتشر کرده،از انتقاد شديد او "نسبت به بعضي برنامه هاي هنري و ورزشي كه مسائل ضداخلاقي و اباحيگري در آن ترويج مي شود" خبر داده و از قول رحیمیان نوشته"هربرنامه اي تحت هر عنواني كه نوجوانان و جوانان را از مسير ديني و ارزشهاي الهي دور كند مانند گوساله سامري است كه بايستي از ميان برداشته شود".نماینده رهبری در بنیاد شهید در جمع معاونان و روسای مناطق این بنیاد هم چنین گفته"در بعضي از اماكن ورزشي مسائل ضداخلاقي حاكم است".او ازمسئولان فرهنگي و ورزشي كشور خواسته تا یک"برنامه اساسي و درست در اين زمينه طرح ريزي نمايند".رحیمیان تاکید کرده که"الگوگيري از فرهنگ غرب در امور فرهنگي ـ هنري و ورزشي و افراط در اين زمينه بطوري كه امور معنوي وحياتي جوانان را تحت الشعاع قرار دهد عملي ناپسند و در ضديت با اهداف اسلامي است".
نماينده ولي فقيه در بنياد شهيد با اشاره به اينكه"هر چيزي كه انسان را از ياد خدا و مسير الهي بازدارد باعث سقوط او خواهد شد" از دست اندركاران فرهنگ كشور خواسته كه از اجرا و پخش برنامه هائي كه جامعه را از ياد خدا غافل مي كند و آن را به انحراف مي كشاند جلوگيري کنند".او با مقایسه برخی از مراکز فرهنگی و ورزشی با گوساله سامری و مسجد ضرار بر "شيوه برخورد با سامري و اصحاب مسجد ضرار از يك سو و چگونگي انهدام و نابود ساختن گوساله سامري ومسجد ضرار تاكيد كرد"ه است.به گفته رحیمیان" نه فقط مصرف بيت المال و امكانات نظام اسلامي در مراكز و مراسم و برنامه هايي كه نقش گوساله سامري و مسجد ضرار را ايفا مي كنند حرام است،بلكه بايد با تيزبيني مسجد ضرارها و گوساله سامريهاي مدرن و امروزي را شناسايي و با همان روش قرآني ريشه آنها كنده شود".او هم چنین تاکید کرده که"ميادين ورزشي بايد به گونه اي ساماندهي و برنامه ريزي شود كه به صورت پلي در جهت رشد معنويت و تعالي اخلاق نوجوانان وجوانان باشد و آنها را به سوي خدا سوق دهد".
پیرایش فرهنگی
همزمان با این سخنان، محمد رضا ميرتاج الديني عضو كميته ارشاد و تبليغات و همچنين عضو كميسيون فرهنگي مجلس از وجود طرحی برای "ساماندهی نهادهای فرهنگی،تبلیغی،دینی در کشور" در این كميسيون خبر داده است.به گفته میر تاج الدینی این طرح در هفته های آینده به صورت رسمي به كميسيون فرهنگي خواهد آمد.او گفته که تا چند روز آينده خبر این طرح به رسانه ها اعلام می شود.او با اشاره به این که پیشتر نیز بحث اين ساماندهي مطرح شده تاکید کرده که"هم اكنون كليت طرح آماده است و تا چند روز ديگر محتواي آن نيز آماده مي‌شود".
این عضو کمیسیون فرهنگی مجلس هم چنین از عمده طرح هايي كه در كميسيون فرهنگي در راستاي مسائل فرهنگي و ديني مطرح است، شامل بحث ساماندهي امور مداحان است كه بطور كلي طرح آن آماده شده است."طرح ماهواره"،"طرح ساماندهی مداحان"،و "طرح ساماندهي مد و لباس" که به تصویب مجلس نیز رسیده برخی دیگر از طرح هایی هستند که به گفته میر تاج الدینی به منظور ساماندهی امور فرهنگی کشور توسط کمیسیون فرهنگی مجلس طراحی شده اند.
در حالی که مسئولان ارشاد و امامان جمعه مشهد و شیراز از تشکیل پلیس فرهنگی خبر می دهند،میر تاج الدینی تاکید دارد که برای نظارت بر لباس مردم نیز باید کمیته ای کشوری تشکیل شود.به گفته او"اين كميته به پوشش و لباس جامعه توجه داشته باشد و مدهاي با هويت ايراني را تقويت و حمايت كند كه نمادهاي لباس ايران اسلامي مورد غفلت قرار نگيرد و لباس‌هاي غربي نا متناسب با جامع اسلامي ما گسترش پيدا نكند".
انتشاراخبار مربوط به تشکیل "کمیته لباس" و "پلیس فرهنگی" در روزهای اخیر برخی اظهارات نگران کننده را نیز به دنبال داشته است.از جمله جواد آرين‌منش در گفت و گویی با خبرگزاری فارس خواستار "پیرایش چهره فرهنگی کشور"شده،و گفته"فضاي تساهل و تسامحي كه در دولت‌هاي گذشته حاكم بوده،زمينه نفوذ فرهنگ بيگانه را در كشور حاكم كرده است".
................................
در این باره:




آقا نیما مرا ببخش که باید دیروز تولدت را تبریک می گفتم اما نشد.می خواستم مفصل تر از تو بنویسم
که یک تنه ایستادی در برابر سنت و تنهایی و شدی همان رودخانه ای که خودت گفتی.فراموش کار نیستم آقا نیما.
تورا من چشم در راهم
تو را من چشم در راهم شباهنگام
که میگیرند در شاخ تلاجن سایه سیاه رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم
تو را من چشم در راهم شباهنگام
در آن دم که بر جاده دره ها چون مرده مان خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یاد آوری یا نه
من از یادت نمی کاهم
تو را من چشم در راهم


وقتی در آن پست قبلی درباره زمین لرزه نوشتم ماجرا مربوط بود به زمین لرزه هایی که مرکز شان بین رضوانشهر و خلخال است حالا ایرنا گزارش کرده که منجیل هم لرزیده.اون سایت پژوهشگاه زلزله هم تنها به درد خودشان می خورد چون از وقتی لینکش را گذاشتم توی وبلاگ،کلا صفحه اش باز نمیشه.این هم آخرین زمین لرزه های ایران به روایت موسسه ژئو فیزیک دانشگاه تهران.البته وقتی بروید به سایت موسسه ژئو فیزیک آن وقت متوجه می شوید که آخرین اطلاعاتش مربوط به 24 ساعت قبل است،که پیشتر این طور نبود.احتمالا از چندی پیش اطلاعات مربوط به آخرین زلزله ها هم محرمانه اعلام شده.


زلزله.همیشه همین طور است که بعد از آن که اتفاق افتاد بهش فکر می کنیم.اما در خبرها آمده که رشت و همه گیلان دو روز پیش لرزیده،گیرم که من نلرزیده ام اما دلم همان جا در میدان شهرداری می تپد به هر حال.
الان که نگاه کردم دیدم که زلزله اول 5.1 ریشتر بوده و همین طور زلزله ها ادامه دارد.مرکزش حوالی رضوان شهر است.این قدر این جماعت دنبال حق مسلم راه افتاده اند که یادشن رفته مردم حق زندگی کردن دارند.رسانه ها هم در این میان مقصر اند.یاددارم که بعد از زلزله بم،تا مدت ها هر روز توی شورای تیتر بخث داشتیم سر زلزله.تنها کسی هم که به این ماجرا خیلی اهمیت می داد جعفر گلابی دوست و همکار خوبم در اعتماد بود.بقیه حتا گاه با اطلاع رسانی در این مورد مخالفت می کردند.منظورم اطلاع رسانی مستمر و مداوم درباره زلزله برای مردمی است که دارند روی زمینی راه می روند،زندگی می کنند و عاشق می شوند که هر آن ممکن است خودش را بتکاند.آن وقت می شود بم و آن همه ارزو که میان خاک و سنگ ماندند.
وقتی در آخرین شب خرداد 69 زلزله آمد،خب یادم هست که همه چیز به آنی به هم ریخت.بعد از جان به در بردن مثل دیوانه ها زدم بیرون و با دوستم شاهین می دویدیم در خیابان های رشت که تازه کمترین آسیب را دیده بود.ساعت شهرداری افتاده بود پایین.وقتی رسیدیم جلوی باغ محتشم نگهبان ساختمان نیمه کاره ای را دیدم لای بتون ها که همه جاش سالم بود الا سرش که مانده بود لای بتون ها و پرس شده بود.آن طرف تر ساختمانی بود که چند طبقه که کلی آدم توش به آنی نابود شدند.منبع آب فروریخته بود و در پور سینا آمبولانس و اورژانس و نجات آدم ها کلمات مسخره ای بودند میان آن همه جنازه.
می گویند مارگزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد.بله می ترسم منتها برای شهری که دوستش دارم و مردمانی که دوست تر دارم.
یک دلیلش هم البته این است که در همه آن سال ها که از رودبار رد می شدم،گورستان شلوعش را بر بلندی تپه ای می دیدم.


خب،امروز همان هفت نوامبری است که گزارشگران بدون مرز دعوت کرده به تظاهرات اینترنتی بر علیه سانسور.کار سختی نیست البته شرکت کردن در این تظاهرات.مبارزه با سانسور اما به شدت سخت است.دلیلش هم بر می گردد به این که سانسور همیشه از سوی قدرت اعمال می شود،متشکل است و می داند که می خواهد چه چیزی را از میان بر دارد.سانسور چی در اینترنت،در کتاب،و مطبوعات و هر جای دیگر تنها به یک چیز فکر می کند؛حذف.حذف هر چیزی که به اربابش حضرت قدرت خدشه ای وارد کند.سانسور شرم آور ترین اختراعی است که تا امروز به نام تاریک ترین حاکمان به ثبت رسیده.اختراعی که تنها تولیدش حذف است؛حذف پرنده و آسمان و پرواز.حذف کلمه که دوست ترین جفت انسان است از ازل.حذف تصویر و تصور که اگر نبودند،ما و عموزاده هامان هنوز از درخت ها بالا می رفتیم،و حضرات نیز در علفزارها می چریدند.حذف صدا،خیال،اندیشه،بیان.سانسور حذف عشق و انسان است،تا در غیابشان سیاهی شایسته ترین جامه برتن تاریخ باشد،و عدالت تاریک ترین مفهوم.
گزارشگران بدون مرز:ما همگان را فرا مي خوانيم که از روز ٧ نوامبر (١٦ آبان) ساعت ١١ تا چهارشنبه ٨ نوامبر (١٧ آبان) با پيوستن به ما بر روی سايت
گزارشگران بدون مرز عليه سانسور مبارزه کنند.
هم اکنون در سراسر جهان ٦٠ وب نگار معترض فقط برای آنکه بر روی اينترنت عقيده خود را بيان کرده اند، در زندان بسر مي برند . آنچه که در بسياری از کشورهای جهان امری آسان و آزاد محسوب مي شود در ١٣ کشور جهان ممنوع است. در چين در مصر و در تونس ابراز عقيده در وبلاگ و يا بر روی سايت مي تواند به زنداني شدن منجر گردد. برای نپذيرفتن سانسور و حساس کردن افکار عمومي گزارشگران بدون مرز برای اولين بار دعوت به تظاهراتي بزرگ بر روِی اينترنت مي کند :
٢٤ ساعت عليه سانسور بر روی اينترنت
ما و همگان، کاربران، وبلاگ نويسان، روزنامه نگاران، دانشجويان و... را دعوت مي کنيم با يک کليک ساده سانسور را محکوم کنند.
چگونه در اين تظاهرات بزرگ شرکت کنيم :
از روز سه شنبه ٧ نوامبر (١٦ آبان) ساعت ١١ تا چهارشنبه ٨ نوامبر (١٧ آبان) همان ساعت، سايت گزارشگران بدون مرز به اين امر اختصاص مي يابد.
تظاهرات اينترنتي : با اتصال به
سايت گزارشگران بدون مرز ١٣ دشمن اينترنت در جهان را شناسايي کنيد و بر روی نقشه ای (فلش) کليک کنيد تا نقاط سياه شبکه وب را از سانسور پاک کنيد. هر کليک شکل ديگری از نقشه ی جهان را عرضه خواهد کرد. هدف اين است که شبکه اينترنت در ٢٤ ساعت به کشورهایي که آنراسانسور مي کنند راه يابد. همه ی آرا شمارش مي شوند و به گزارشگران بدون مرز اجازه مي دهد با تواني بيشتر اقدامات کشورهايي که فضای آزاد وب را سانسور مي کنند، افشا کند.


 
Copyright © اکنون .All rights reserved
Save This