آقا نیما مرا ببخش که باید دیروز تولدت را تبریک می گفتم اما نشد.می خواستم مفصل تر از تو بنویسم
که یک تنه ایستادی در برابر سنت و تنهایی و شدی همان رودخانه ای که خودت گفتی.فراموش کار نیستم آقا نیما.
تورا من چشم در راهم
تو را من چشم در راهم شباهنگام
که میگیرند در شاخ تلاجن سایه سیاه رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم
تو را من چشم در راهم شباهنگام
در آن دم که بر جاده دره ها چون مرده مان خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یاد آوری یا نه
من از یادت نمی کاهم
تو را من چشم در راهم


2Comment
[Anonymous Anonymous] [12:35 AM]
مي دوني خواهر ناتني آقا نيما هنوز تو كهريزك زندگي مي كنه؟!
[Anonymous Anonymous] [4:25 AM]
نمي دانستم تولد نيماست
اگر مي دانستم شايد من ئهم چيزي مي نوشتم.
خوش باشي
باي
Post a Comment
<< صفحه‌ی اصلی
 
Copyright © اکنون .All rights reserved
Save This