مي دانم كه اين روزها ماجراي كپي رايت و اجازه و حق مولف و اين حرف ها داغ است.اما من بي اجازه از مسعود باستاني و مهجاد مي خوام اين يادداشت مسعود،كه همين روزها بايد 74 ضربه شلاق را،به تاوان دفاعش از زندانيان سياسي و به خصوص اكبر گنجي و ناصر زرافشان تاب بياورد اين جا نقل كنم:

یادداشت زیر نوشته مسعود باستانی است.درد دل روزنامه نگاری که پس از گذران نه ماه حبس،حالا باید خودش را بسپارد دست مجری احکام و نفسش به شماره بیفتد تا 74 ضربه شلاق به پایان برسد.به جرم این که ؟؟؟

به چه جرمی...؟! مادرم می گوید:" من حاضرم طلاهایم را بفروشم تا شلاقت را بخری !" همسرم اما از او نگران تر است. صبح امروز می گفت که تمام شب گذشته اش را با خواب های پریشان شلاق خوردن من سپری کرده است و همکارانم در روزنامه های کشور هر کدام می کوشند تا به سهم خویش سخنی به همدردی بگویند . یکی از آنها که می کوشید تا با لحن طنز آمیزش اندکی از بار سختی سخنش بکاهد تاریخچه شلاق خوردن روزنامه نگاران را در این سرزمین پر سنگلاخ برایم گفت . او گفت که نخستین بار عباس معروفی نویسنده شهیر و سردبیر مجله توقیف شده " گردون " به این مجازات محکوم شد که در اثر مهاجرتش به خارج از کشور از اجرای چنین حکمی آسوده شد . نفر بعد هم در میان سیاستمداران غلامحسین کرباسچی شهردار معروف تهران بود که در دادگاه بدوی به مجازات شلاق محکوم شد اما پس از گذراندن دوران طولانی مدت حبس ظاهرا این حکم اجرا نشد و شاید اگر چنین حکمی اجرا شود من نخستین روزنامه نگاری باشم که مجبورم دردهای ناشی از ضربات تازیانه را تحمل کنم . اما یکی از دوستان به ضعف بدنی من اشاره می کند و می گوید " اگر تو 74 ضربه شلاق بخوری دیگر چیزی ازت باقی نمی ماند " دیگری نیز به دنبالش این قول را می آورد که " باید یک ماه در بستر بخوابی " و دیگری با تعجب بسیار زیادی می پرسد " تحملش را داری ...؟!" اما من این روزها خاطرات سال گذشته را با خود مرور می کنم و گه گاه به یاد زندانیانی می افتم که سال گذشته در چنین روزهایی که من در کنارشان در زندان اراک و زندان اوین گرمای تابستانی را تحمل می کردم چگونه از تعیین مجازات حبس برای روزنامه نگاری که چیزی سنگین تر از قلم را در دست نگرفته بود تعجب می کردند . یکی از آنها که گاهی روزنامه می خواند و گه گاه در هواخوری زندان با من گپ می زد و از سیاست سخن می گفت و اکبر گنجی را می شناخت از من پرسید " واقعا تنها جرم تو فعالیت روزنامه نگاری بوده است ؟ اینجا همه فکر می کنند که تو دروغ می گویی و شاید جرم ات مهریه ، نفقه و یا کلاهبرداری است ... آنها آن روزها از این که من در کنارشان حبس می کشم تعجب می کردند و با خود فکر می کنم اگر آنها شاهد شلاق خوردن من باشند تا چه حد تعجب خواهند کرد . شاید از خود خواهند پرسید : به چه جرمی ...؟!



 
Copyright © اکنون .All rights reserved
Save This