روزنامه شرق،به نسل دوم روزنامه هاي اصلاح طلب تعلق دارد.اين نسل پس از توقيف فله اي مطبوعات در ارديبهشت سال 79 به تدريج توانستند در فاصله سال هاي 81 به بعدازخاكستر روزنامه هاي نسل اول سر بر آرند.
روزنامه هاي شرق،اعتماد ،كارگزاران،اعتماد ملي، اقبال، ياس نو،وقايع اتفاقيه،سرمايه و چند روزنامه ديگر برخي از مشهورترين روزنامه هاي اين نسل اند.با اين حال سه روزنامه ياس نو،اقبال و وقايع اتفاقيه هر كدام در بزنگاهي حساس و پيش از آن كه راستگرايان امورات دولت را در دست بگيرند،توسط قوه قضاييه و در ادامه توقيف هاي پرشمار پيشين از انتشار بازماندند،و اكنون تنها نامي از آنها در كنار روزنامه هايي چون صبح جامعه،توس،نشاط،اخبار اقتصاد،خرداد،فتح،آفتاب امروز،آزاد،بنيان،دوران امروز،بهار،و چندين روزنامه توقيف شده ديگر در تاريخ مطبوعات ايران باقي است.
از نيمه سال هشتاد گروهي از روزنامه نگاران جواني كه پيشتر تجربه روزنامه نگاري در روزنامه هاي توقيف شده را داشتند در روزنامه همشهري گرد آمدند.آنها ابتدا همشهري ماه را به سردبيري محمد قوچاني منتشر كردند،و اندكي بعد ضمائمي هفتگي با عنوان همشهري تهران را.اندكي بعد بخشي ازروزنامه همشهري با عنوان همشهري جهان،كه به همشري دو نيز شهرت يافت توسط همين گروه از روزنامه نگاران منتشر شد.با ورود راستگرايان به شوراي شهر تهران،معلوم بود كه همشهري نيز دستخوش تغييراتي اساسي خواهد شد.محمد عطريانفر،از اعضاي حزب كارگزاران و از نزديكان هاشمي رفسنجاني كه مديريت روزنامه همشهري را نيز بر عهده داشت،همزمان با اين تغييرات اقدام با تيم همشهري دو ترتيب انتشار روزنامه شرق را داد.شرق در زماني كوتاه توانست با هدف قرار دادن روشنفكران و نخبگان در ميان اين گروه محبوبيتي پيدا كند و در فضايي كه تريبوني وجود نداشت به تريبون نخبگان كشور بدل شود.محمد قوچاني سردبير جوان روزنامه شرق،در نخستين شماره اين روزنامه با انتشار سرمقاله اي اعلام كرد كه شرق براي ماندن آمده است.تيم روزنامه نگاران شرق به رغم جواني با تجربه اي كه در جريان سالهاي طلايي،تراژيك مطبوعات پس از انقلاب به دست آورده بود در سه سال گذشته تلاش كرد تا در بزنگاه هاي حساس ماندن را بر هر چيزي ترجيح دهد.هم از اين رو بود كه در يكي دو سال گذشته،بسياري عنوان "روزنامه محافظه كار" را به شرق دادند و حتا برخي جايگاه اين روزنامه را به تريبون اطرافيان هاشمي تقليل دادند.اما اين همه واقعيت نبود چرا كه با تغيير تركيب مجلس به نفع راستگرايان و در نهايت فتح قوه مجريه از سوي آنها كار بر روزنامه نگاران در ايران به مراتب دشوار تر شده است.اگر تا يك سال پيش دولت كمكي به روزنامه هاي نيمه مستقل نمي كرد لااقل فشار بر آنها را تشديد نمي كرد.وقتي حسين صفار هرندي،سردبير پيشين روزنامه كيهان به منظور "رصد تهاجم فرهنگي" به وزارت ارشاد وارد شد و خطاب به مطبوعات اعلام كرد كه "همان مطبوعاتي كه بهاين مطالبدامن ميزنند بارها شنيدهايد كه ميگويند رسالت ما چنين است، رسالت را از كجا آوردهايد؟ رسالت كه از آن انبياي الهي است، شما چه كارهايد؟"
با اين حساب مي شد پيش بيني كرد كه روزنامه اي كه بخواهد بماند بايد خودش را با اراده مسئولان جديد اين وزارتخانه كنار بيايد يا آن كه عطاي رسالت مطبوعاتي را به لقايش ببخشد و درش را تخته كند كه وگرنه درش تخته خواهد شد.
سياسي اما حرفه اي
اگر چه در دنياي امروز،ده ها روزنامه و انتشارات و موسسه فرهنگي مي توان سراغ گرفت كه عمرشان به صد و دويست سال برسد،اما در ايران ماجرا تا حد زيادي متفاوت است.ديرسال ترين روزنامه هاي ايراني يعني كيهان و اطلاعات اگر چه تا پيش از انقلاب،لااقل از باب خرج و دخل جزء روزنامه هاي خصوصي به شمار مي آمدند اما در فردا روز انقلاب سرنوشت ديگري يافتند و پس از مصادره به عنوان اموال عمومي تحت اختيار ولي فقيه در آمدند.به زباني ديگر،آن دو روزنامه به خاطر همراهي با حكومت پيشين از خصوصي بودن در آمده و به رسانه اي حكومتي بدل شدند.سرنوشتي كه مشهور ترين بنگاه هاي نشر كتاب از جمله امير كبير و بنگاه نشر و ترجمه،فرانكلين،و ديگران يافتند.تا سال 76 روال انتشار روزنامه همان شد كه همه دولتي باشند،و اگر در مواردي چون رسالت يا جمهوري اسلامي در ظاهر دولتي نبودند به بخشي از حكومت تعلق داشتند.روزنامه جهان اسلام،و سلام در اين ميان يك استثنا بودند كه در اوايل دهه هفتاد به عنوان تريبون بخشي از حاكميت به حاشيه رانده شده منتشر شدند.
در سالهاي پس از دوم خرداد،شايد در صورت تداوم انتشار روزنامه هايي كه اندكي بعد توقيف شدند عرصه فرهنگ امكان تجربه فعاليت مستقل را مي يافت اما آن روزنامه ها نيز فارغ از خط مشي اصلاحطلبانه هرگز به عنوان روزنامه هاي مستقل به حساب نيامدند چرا كه ناشران آنها مجال حرفه اي شدن را نيافتند.از آن ميان اما ناشر روزنامه هاي خرداد و فتح كه اين مجال را يافت تا در تداوم فعاليت خود به سوي حرفه اي شدن گام بردارد.انتشار همشهري ماه،همشهري محله،و همشهري دو اين فرصت را به علي خدابخش داد تا به عنوان يك ناشر حرفه اي روزنامه تيمي از روزنامه نگاران را گرد آورد كه در سه سال گذشته روزنامه شرق را منتشر كردند.شرق البته نزديكي هاي بسياري به كارگزاران سازندگي داشت به ويژه در خط مشي اقتصادي.انتساب اين روزنامه به هاشمي رفسنجاني به ويژه زماني قوت گرفت كه شرق توانست از توقيف همزمان با روزنامه ياس نو،و برخلاف آن خلاص شود.با اين همه در بخش فرهنگ اين روزنامه،به روشنفكران و دگر انديشان مجال سخن گفتن داد همان طور كه در حوزه انديشه.نزديكي به ملي مذهبي ها،حمايت از حقوق بشر و انتشار اخبار زندانيان سياسي حتا به فرض انتساب آن به كارگزاران،اين مجال را به شرق داد كه در حوزه اطلاع رساني عنوان حرفه اي ترين روزنامه را به خود اختصاص دهد.روزنامه اي كه بسياري از آن به عنوان "مجله اي روزانه" ياد مي كردند.پايان شرق اما پايان غم انگيزي است چرا كه از يك سو،اين روزنامه به واسطه آن چه "تدبير براي بقا" مي توان ناميد در پاره اي موارد پسوند "محافظه كار" را گرفت،همان گونه كه رسانه هاي راستگرايان تندرو در اين چند ماه "رقص شرق براي غرب" را به آن منتسب كردند.
البته این داستان آن دورانی است که شعار ایران برای همه ایرانیان رنگ نباخته بود.
<< صفحهی اصلی