اول:
ژیلا بنی یعقوب و بهمن احمدی دو روزنامه نگارند.مثل مهرداد و مانا و مثل آرش،مثل آن شانزده روزنامه نگاری که در مناطق آذری نشین بازداشت شده اند.همه این ها روزنامه نگارند.یک روزنامه نگار دنبال قدرت نیست،یک روزنامه نگار می داند که صندلی قدرت لرزان است همیشه.یک روزنامه نگار فقط روزنامه نگار است،دوست کلمه و آزادی است،و دوست انسان.یک صد سال است که قدرت از فهم همین نکته بدیهی عاجز است.یک صد سال است که تقی به توقی بخورد گزمه ها یک راست میروند سراغ روزنامه نگار و نویسنده.سیاستمدار با سیاسی نویس فرق دارد.سیاستمداردنبال آن صندلی شوم قدرت است که به هیچ کس وفا نکرده و نمی کند.روزنامه نگار دنبال مهار قدرت.چه قدر باید همین را تکرار کنیم،یک صد سال کافی نیست.
دویم:
"ما وظیفه برخورد با این تجمع غیرقانونی را داشتیم و به دلیل مراعات مسائل شرعی و دینی و به دلیل حضور زنان در این تجمع از نیروی پلیس زن استفاده کردیم"
این که سرکوب یک تجمع مسالمت آمیز چگونه می تواند به یک وظیفه تبدیل شود،برایم جالب است.و چون هرچه گشتم توی همین قوانین فعلی هم چیزی درباره حمله با باتوم و کتک و بزن و بکوب به تجمعی که هنوز شکل نگرفته،چیزی ندیدم،به نظرم رسید که وظیفه مورد نظر حضرات منشا قانونی ندارد.و چون منشا قانونی ندارد پس یا دستوری بوده،یا همان که این سال ها می گویند خودسرانه.اگر دستوری بوده،خوب می شد که همین مسئول اطلاع رسانی درباره این که چه کسی این دستور را داده هم کمی اطلاع رسانی می کرد.اگر خودسرانه بوده که جوابش را همه می دانند،دیگر نیازی به توضیح نیست.
وقتی از تجمع غیرقانونی حرف می زنیم باید ببینیم که قانون چه تجمعی را غیرقانونی دانسته.اصل بیست و هفت قانون اساسی فعلی می گوید: تشکیل اجتماعات و راهپیماییها، بدون حمل سلاح، به شرط آن که مخل به مبانی اسلام نباشد آزاد است.
پس تجمعی که قرار بوده در صورت تشکیل در آن گروهی از زنان به قوانین تبعیض آمیز زنان اعتراض کنند،و قرار هم بوده مسالمت آمیز،بدون شعار و با آرامش برگزار شود،مشمول همین تجمعات قانونی مورد نظر اصل بیست و هفت هست،و برگزاری آن آزاد.
چگونه می شود کسانی از قانون حرف بزنند،و ظیفه را به رخ بکشند،ولی کتاب قانون را ورق نزده باشند.
ژیلا بنی یعقوب و بهمن احمدی دو روزنامه نگارند.مثل مهرداد و مانا و مثل آرش،مثل آن شانزده روزنامه نگاری که در مناطق آذری نشین بازداشت شده اند.همه این ها روزنامه نگارند.یک روزنامه نگار دنبال قدرت نیست،یک روزنامه نگار می داند که صندلی قدرت لرزان است همیشه.یک روزنامه نگار فقط روزنامه نگار است،دوست کلمه و آزادی است،و دوست انسان.یک صد سال است که قدرت از فهم همین نکته بدیهی عاجز است.یک صد سال است که تقی به توقی بخورد گزمه ها یک راست میروند سراغ روزنامه نگار و نویسنده.سیاستمدار با سیاسی نویس فرق دارد.سیاستمداردنبال آن صندلی شوم قدرت است که به هیچ کس وفا نکرده و نمی کند.روزنامه نگار دنبال مهار قدرت.چه قدر باید همین را تکرار کنیم،یک صد سال کافی نیست.
دویم:
"ما وظیفه برخورد با این تجمع غیرقانونی را داشتیم و به دلیل مراعات مسائل شرعی و دینی و به دلیل حضور زنان در این تجمع از نیروی پلیس زن استفاده کردیم"
این که سرکوب یک تجمع مسالمت آمیز چگونه می تواند به یک وظیفه تبدیل شود،برایم جالب است.و چون هرچه گشتم توی همین قوانین فعلی هم چیزی درباره حمله با باتوم و کتک و بزن و بکوب به تجمعی که هنوز شکل نگرفته،چیزی ندیدم،به نظرم رسید که وظیفه مورد نظر حضرات منشا قانونی ندارد.و چون منشا قانونی ندارد پس یا دستوری بوده،یا همان که این سال ها می گویند خودسرانه.اگر دستوری بوده،خوب می شد که همین مسئول اطلاع رسانی درباره این که چه کسی این دستور را داده هم کمی اطلاع رسانی می کرد.اگر خودسرانه بوده که جوابش را همه می دانند،دیگر نیازی به توضیح نیست.
وقتی از تجمع غیرقانونی حرف می زنیم باید ببینیم که قانون چه تجمعی را غیرقانونی دانسته.اصل بیست و هفت قانون اساسی فعلی می گوید: تشکیل اجتماعات و راهپیماییها، بدون حمل سلاح، به شرط آن که مخل به مبانی اسلام نباشد آزاد است.
پس تجمعی که قرار بوده در صورت تشکیل در آن گروهی از زنان به قوانین تبعیض آمیز زنان اعتراض کنند،و قرار هم بوده مسالمت آمیز،بدون شعار و با آرامش برگزار شود،مشمول همین تجمعات قانونی مورد نظر اصل بیست و هفت هست،و برگزاری آن آزاد.
چگونه می شود کسانی از قانون حرف بزنند،و ظیفه را به رخ بکشند،ولی کتاب قانون را ورق نزده باشند.
<< صفحهی اصلی