چند وقتی بیشتر از نوشتن وبلاگ،خواننده شدم.سعی کردم تا با این کار از بیرون به نوشته های دوستان وبلاگ نویسم،نگاه کنم.
بنا بر داوری و این طور حرف ها هم نیست اما نتیجه این خواننده بودن،یافته هایی است درسه ماجرای بازداشت رامین جهانبگلو،کاریکاتورایران جمعه واعتراض درآذربایجان،واعتراضات دانشجویی:
درماجرای بازداشت جهانبگلو؛به وضوح نوعی از خود سانسوری در وبلاگ ها دیده می شود،و این خودسانسوری در بخشی از وبلاگ هایی که مدعی اندیشه ورزی و مفهم سازی،و این طور حرف ها هستند،پر رنگ تر بوده و هست.در این مورد حتا وبلاگ هایی که نویسندگان آن در خارج از کشور اقامت دارند،به این خودسانسوری تن داده اند.و به نظر می رسد که دلیلش تنها فشار یا نگرانی از عواقب نوشتن در این باره نیست.
در جریان کاریکاتور ایران جمعه و اعتراض مردم آذربایجان؛دو اتفاق افتاد که تنها در سه سانت با هم اشتراک داشتند.اما آن هایی که مسئول اصلی مطالبات انباشته مردم به خصوص در مناطق قومیت نشین و از جمله آذربایجان بودند،با گرد و خاک،جاخالی دادند.آن ها با بازداشت مهرداد قاسم فر،و مانا نیستانی تلاش کردند مردم و روزنامه نگاران را در برابر هم قرار بدهند.در وبلاگ ها نیز این اتفاق تکرار شد.حالا هم که بر اساس خبرهای منتشر شده،چندین روزنامه نگار در مناطق آذری نشین بازداشت شده اند،و البته تعداد زیادی از مردم، و چهره های فرهنگی،اجتماعی آذربایجان.برخی از وبلاگ نویسان هم در این میان به خاطر حمایت از مهرداد و مانا،در یک طرف ماجرا قرار گرفتند،و حق قانونی اعتراض را که حتا در قانون اساسی جمهوری اسلامی هم بر آن تاکید شده فراموش کردند،و گاهی به شدید ترین الفاظ معترضان به نادیده گرفتن حقوق قومیت ها در طی سالیان دراز را مورد نوازش قرار دادند!آنها فراموش کردند که مهرداد و مانا این وسط قربانی جریانی شده اند که چند رسانه متعلق به راستگرایان تندرو در فاصله جمعه 22 اردیبهشت تا چهارشنبه دوم خرداد ماه،بیشتر از هرکسی به آن دامن زدند،دلیلش هم این بود که وزیر ارشاد با مدیر عامل خبرگزاری اختلاف داشته اند در این چند ماه که از آغاز به کارشان گذشته است.کوتاهی برخی مقامات که حتا هشدار برخی از اعضای مجلس در باره احتمال بروز یک بحران در این مناطق را نادیده گرفتند،نیز این وسط فراموش شد.و مهم تر از همه فراموش شد که روزنامه ایران هم به رغم حضور تعدادی از روزنامه نگاران اصلاح طلب درآن،رسانه رسمی دولت است،همان طور که در دوره ریاست جمهوری محمد خاتمی،و هاشمی رقسنجانی نیز بود.در آن سوی ماجرا هم روزنامه نگاران نخستین قربانیان واکسینه کردن جنبش قومیت ها شده اند در این چند هفته.جنبشی که در طول دهه های اخیر،حتا اجرای همان قانون اساسی جمهوری اسلامی هم می توانست لااقل کف خواسته های آن را برآورده کند،و از میزان نیروی گریز از مرکز آن بکاهد.در همین ماجرا ،و براساس خبرهای منتشر شده دست کم 16 روزنامه نگار در مناطق آذری نشین بازداشت شده اند.
در ماجرای دانشگاه ها؛از چند ماه پیش،پادگان کردن دانشگاه در دستور کار حضرات قرار گرفته است.اگر چه پیشتر موازی سازی در دانشگاه منجر به ایجاد جامعه اسلامی دانشجویان به موازات انجمن های اسلامی شده بود،این بار اما درصدد جایگزین کردن بسیج دانشجویی به جای این هر دو بر آمده اند.دانشجویان در اعتراض به این روند،تجمعاتی برگزار کردند.جریان بازداشت ها به گونه ای بوده که دانشجویان وبلاگ نویس،و دانشجویانی که کار رسانه ای می کنند،بیشتر از همه تحت فشار قرار گرفته اند.اسامی چند دانشجویی که وبلاگ نویس هم هستند توسط رسانه های راستگرا به عنوان عامل این اعتراضات تکرار می شود،و عابد توانچه یکی از این دانشجویان وبلاگ نویس بازداشت شده است.
در وبلاگ ها اما کمتر به این مسئله توجه شده،و بازتاب برخورد با دانشجویان وبلاگ نویس مورد توجه وبلاگ نویسان قرار نگرفته است.هر یک از این موارد را می شود مستند کرد به پست های تعدادی از وبلاگ ها در هفته های اخیر.اصل سه ماجرایی که درباره آن ها نوشتم،نیز گسترده تر و فراتر از آنی است که بخواهم،این جا درباره اش بنویسم.
به نظرم حالا وقت مناسبی است برای طرح چند پرسش،درباره وبلاگ نویسی و نقش وبلاگ نویسان در عرصه عمومی،هرچند وبلاگ یک رسانه شخصی است:
1.آیا باید در نگاه به وبلاگ به عنوان رسانه ای بدون سانسور،لااقل در مدل ایرانی اش تجدید نظر کرد،و پذیرفت که سانسور در وبلاگ ها نیز حکومت خویش را آغاز کرده است؟
2.آیا وبلاگ نویسی فارسی به دلیل نسبتش با روزنامه نگاری،و این که گسترش آن مولود سرکوب مطبوعات نیمه مستقل در سال های اخیر بوده،اکنون تابعی از روزنامه نگاری ایرانی است؟
3.آیا خودسانسوری در وبلاگ نویسی ناشی از گسترش خود سانسوری در روزنامه نگاری است،یا آن که باید آن را به عوامل اجتماعی و تاریخی نسبت داد،و با چنین عیاری آن را سنجید؟
4.آیا وبلاگ های فارسی،نمایه ای از گرایش های اجتماعی،فرهنگی،و سیاسی موجود در جامعه ایرانیان هستند؟
5.آیا وبلاگ های فارسی نماینده همه طبقات ایرانی هستند؟
6.آیا بی مرکز بودن وبلاگ،می تواند آن را از یک رسانه تاثر گذار به یک رسانه تاثیر پذیر تبدیل کند؟
7.و آخر این که آیا ذات دموکراتیک وبلاگ،می تواند آن را به ضد دموکراسی تبدیل کند؟
بنا بر داوری و این طور حرف ها هم نیست اما نتیجه این خواننده بودن،یافته هایی است درسه ماجرای بازداشت رامین جهانبگلو،کاریکاتورایران جمعه واعتراض درآذربایجان،واعتراضات دانشجویی:
درماجرای بازداشت جهانبگلو؛به وضوح نوعی از خود سانسوری در وبلاگ ها دیده می شود،و این خودسانسوری در بخشی از وبلاگ هایی که مدعی اندیشه ورزی و مفهم سازی،و این طور حرف ها هستند،پر رنگ تر بوده و هست.در این مورد حتا وبلاگ هایی که نویسندگان آن در خارج از کشور اقامت دارند،به این خودسانسوری تن داده اند.و به نظر می رسد که دلیلش تنها فشار یا نگرانی از عواقب نوشتن در این باره نیست.
در جریان کاریکاتور ایران جمعه و اعتراض مردم آذربایجان؛دو اتفاق افتاد که تنها در سه سانت با هم اشتراک داشتند.اما آن هایی که مسئول اصلی مطالبات انباشته مردم به خصوص در مناطق قومیت نشین و از جمله آذربایجان بودند،با گرد و خاک،جاخالی دادند.آن ها با بازداشت مهرداد قاسم فر،و مانا نیستانی تلاش کردند مردم و روزنامه نگاران را در برابر هم قرار بدهند.در وبلاگ ها نیز این اتفاق تکرار شد.حالا هم که بر اساس خبرهای منتشر شده،چندین روزنامه نگار در مناطق آذری نشین بازداشت شده اند،و البته تعداد زیادی از مردم، و چهره های فرهنگی،اجتماعی آذربایجان.برخی از وبلاگ نویسان هم در این میان به خاطر حمایت از مهرداد و مانا،در یک طرف ماجرا قرار گرفتند،و حق قانونی اعتراض را که حتا در قانون اساسی جمهوری اسلامی هم بر آن تاکید شده فراموش کردند،و گاهی به شدید ترین الفاظ معترضان به نادیده گرفتن حقوق قومیت ها در طی سالیان دراز را مورد نوازش قرار دادند!آنها فراموش کردند که مهرداد و مانا این وسط قربانی جریانی شده اند که چند رسانه متعلق به راستگرایان تندرو در فاصله جمعه 22 اردیبهشت تا چهارشنبه دوم خرداد ماه،بیشتر از هرکسی به آن دامن زدند،دلیلش هم این بود که وزیر ارشاد با مدیر عامل خبرگزاری اختلاف داشته اند در این چند ماه که از آغاز به کارشان گذشته است.کوتاهی برخی مقامات که حتا هشدار برخی از اعضای مجلس در باره احتمال بروز یک بحران در این مناطق را نادیده گرفتند،نیز این وسط فراموش شد.و مهم تر از همه فراموش شد که روزنامه ایران هم به رغم حضور تعدادی از روزنامه نگاران اصلاح طلب درآن،رسانه رسمی دولت است،همان طور که در دوره ریاست جمهوری محمد خاتمی،و هاشمی رقسنجانی نیز بود.در آن سوی ماجرا هم روزنامه نگاران نخستین قربانیان واکسینه کردن جنبش قومیت ها شده اند در این چند هفته.جنبشی که در طول دهه های اخیر،حتا اجرای همان قانون اساسی جمهوری اسلامی هم می توانست لااقل کف خواسته های آن را برآورده کند،و از میزان نیروی گریز از مرکز آن بکاهد.در همین ماجرا ،و براساس خبرهای منتشر شده دست کم 16 روزنامه نگار در مناطق آذری نشین بازداشت شده اند.
در ماجرای دانشگاه ها؛از چند ماه پیش،پادگان کردن دانشگاه در دستور کار حضرات قرار گرفته است.اگر چه پیشتر موازی سازی در دانشگاه منجر به ایجاد جامعه اسلامی دانشجویان به موازات انجمن های اسلامی شده بود،این بار اما درصدد جایگزین کردن بسیج دانشجویی به جای این هر دو بر آمده اند.دانشجویان در اعتراض به این روند،تجمعاتی برگزار کردند.جریان بازداشت ها به گونه ای بوده که دانشجویان وبلاگ نویس،و دانشجویانی که کار رسانه ای می کنند،بیشتر از همه تحت فشار قرار گرفته اند.اسامی چند دانشجویی که وبلاگ نویس هم هستند توسط رسانه های راستگرا به عنوان عامل این اعتراضات تکرار می شود،و عابد توانچه یکی از این دانشجویان وبلاگ نویس بازداشت شده است.
در وبلاگ ها اما کمتر به این مسئله توجه شده،و بازتاب برخورد با دانشجویان وبلاگ نویس مورد توجه وبلاگ نویسان قرار نگرفته است.هر یک از این موارد را می شود مستند کرد به پست های تعدادی از وبلاگ ها در هفته های اخیر.اصل سه ماجرایی که درباره آن ها نوشتم،نیز گسترده تر و فراتر از آنی است که بخواهم،این جا درباره اش بنویسم.
به نظرم حالا وقت مناسبی است برای طرح چند پرسش،درباره وبلاگ نویسی و نقش وبلاگ نویسان در عرصه عمومی،هرچند وبلاگ یک رسانه شخصی است:
1.آیا باید در نگاه به وبلاگ به عنوان رسانه ای بدون سانسور،لااقل در مدل ایرانی اش تجدید نظر کرد،و پذیرفت که سانسور در وبلاگ ها نیز حکومت خویش را آغاز کرده است؟
2.آیا وبلاگ نویسی فارسی به دلیل نسبتش با روزنامه نگاری،و این که گسترش آن مولود سرکوب مطبوعات نیمه مستقل در سال های اخیر بوده،اکنون تابعی از روزنامه نگاری ایرانی است؟
3.آیا خودسانسوری در وبلاگ نویسی ناشی از گسترش خود سانسوری در روزنامه نگاری است،یا آن که باید آن را به عوامل اجتماعی و تاریخی نسبت داد،و با چنین عیاری آن را سنجید؟
4.آیا وبلاگ های فارسی،نمایه ای از گرایش های اجتماعی،فرهنگی،و سیاسی موجود در جامعه ایرانیان هستند؟
5.آیا وبلاگ های فارسی نماینده همه طبقات ایرانی هستند؟
6.آیا بی مرکز بودن وبلاگ،می تواند آن را از یک رسانه تاثر گذار به یک رسانه تاثیر پذیر تبدیل کند؟
7.و آخر این که آیا ذات دموکراتیک وبلاگ،می تواند آن را به ضد دموکراسی تبدیل کند؟
<< صفحهی اصلی